از ديرباز درباره اين كه آيا سورههاى ضحى و انشراح و يا فيل و قريش يك سوره را تشكيل مىدهند يا سورههاى مستقلى هستند، اختلاف نظر وجود داشته است. در اين مقاله ضمن بررسى روايات و ديدگاههاى فقها و مفسران سعى مىشود، به اين سئوال پاسخ داده شود. حاصل بحث اين است كه ادله پيشينيان وحدت آن سورهها را ثابت نمىكند و آنها بر بيش از اين دلالت ندارند كه رواست، سورههاى ضحى و انشراح و يا سورههاى فيل و قريش را در يك ركعت از نماز قرائت كرد.
وحدت و استقلال سورهها، سورهها، ضحى، انشراح، فيل، قريش.
يكى از احكام مشهور ميان فقهاى شيعه در باب نماز اين است كه هر نمازگذارى در نمازهاى واجب يوميه خود بايد يك سوره كامل قرائت كند.
منشأ اين حكم رواياتى منقول از ائمه(ع) است. در روايتى آمده است كه امامصادق(ع) فرمود:« در نماز واجب (بعد از حمد) نبايد كمتر يا بيشتر از يك سوره قرائت شود(كلينى، ج3، ص314، حر عاملى، ج9، ص43)
از ميان فقهاى معاصر عدهاى قرائت يك سوره كامل را واجب مىدانند و كمتر از آن را جايز نمىدانند و عدهاى بنابر احتياط قرائت يك سوره كامل را واجب مىخوانند و بالاخره برخى قرائت يك سوره كامل را نه واجب، بلكه مستحب مؤكد مىشمارند(رك: بنىهاشمى خمينى، ج1، ص565).
در اين ميان بعصى از فقها به دلايلى كه بعد نقل خواهيم كرد، بر آناند كه دو سوره والضحى و المنشرح حكم يك سوره دارند؛ همچنين دو سوره فيل و لإيلاف نيز يك سورهاند؛ بنابراين اگر كسى در نماز فريضه سوره والضحى يا فيل را قرائت كرد، لازم است، سوره دوم آنها ـ يعنى المنشرح و لإيلاف ـ را نيز قرائت كند(ر.ك. همان). در اين باره سيد محمد كاظم يزدى مىنويسد:
نظر قوىتر آن است كه سوره فيل و لإيلاف، همچنين سوره ضحى و المنشرح متحدند و حكم يك سوره دارند؛ بنابراين بايد در نماز اين دو سوره را به همين ترتيبى كه در قرآن است، با هم قرائت كرد؛ همچنين بسمالله اول سوره دوم نيز بايد قرائت شود(عروةالوثقى، ج1، ص646، مسئله 9).
آيةاللهخويى نيز بر همين نظر است(منهاج الصالحين، ج1، ص164، مسئله 605). همچنين شيخ حر عاملى بابى به احاديثى كه بر آن مضامين دلالت دارد، باز كرده است(وسايل الشيعه، ج9، ص43).
ناگفته نماند، اعتقاد به وحدت سورههاى مذكور به صدر اسلام مىرسد و آن را از صحابه و تابعان نيز نقل كردهاند كه تفصيل اين مطالب در ادامه مىآيد.
ميان دو سوره والضحى و المنشرح هيچگونه ارتباط لفظى و ادبى ديده نمىشود. البته هيچيك از مفسران نيز در صدد بر نيامدهاند كه ميان آن دو سوره از نظر ادبى ارتباطى برقرار سازند؛ منتها فخر رازى آغاز سوره المنشرح را به منزله عطف بر آيه پايانى سوره والضحى دانسته است. ارتباط معنايى ميان اين دو سوره كاملاً برقرار است و سياق هر دو سوره در مقام امتنان بر رسول گرامى اسلام(ص) و بيان نعمتهاى خداوند به ايشان است. همين امر سبب شده است تا عدهاى از مفسران پيوند و رابطهاى عميق و محكم ميان اين دو سوره را نشان دهند.
توضيح آن كه در سوره والضحى، خداوند برخى نعمتهاى خود را به پيامبرش يادآور شده است. از جمله اين كه پيامبر(ص) را كه در خردسالى يتيم بود، پناه داد و او را كه ضال بود، هدايت كرد و چون به فقر مبتلا بود، او را توانگر كرد و در آخر از رسول خود مىخواهد، اين نعمتهاى الهى را ياد آور شود و بازگو كند و شكر گزارد؛ سپس در سوره المنشرح كه از نظر ترتيب نزول پس از سوره والضحى نازل شده است، اعطاى دستهاى ديگر از نعمتهاى الهى بر پيامبر(ص) بازگو شده است. آن نعمتها عبارتاند از: شرح صدرى كه خدا به رسول داده است و دوش او را از بارهاى گران مسئوليت و تكليف كه پشت حضرت را مىشكست، سبك ساخت و آوازه رسول خود را بلند گرداند و او را شهره آفاق كرد(ابو الفتوح رازى، ج20، ص306 - 326).
بر خلاف دو سوره ضحى و انشراح كه ارتباط ميان آنها صرفا يك ارتباط معنايى است، ميان دو سوره فيل و لإيلاف افزون بر پيوند و ارتباط معناى، مىتوان نوعى رابطه لفظى و ادبى را نيز سراغ گرفت.
توضيح آن كه سوره لإيلاف قريش با حرف لام و به عبارت فنىتر با جار و مجرور شروع شده است. از نظر علم نحو و اعراب، جار و و مجرور متعلَّق مىخواهد؛ زيرا به عامل خود وابسته است. حال سئوال اين است كه عامل لإيلاف و به اصطلاح متعلَّق آن كدام است؟
صاحبان تفسير و ادب درباره متعلِّق و عامل لإيلاف نظرهايى دادهاند كه بنابر يكى از آنها لإيلاف به آيه آخر سوره فيل متعلق است. ابنالانبارى آن نظرها را اينچنين گزارش كرده است:
يك نظريه آن است كه لإيلاف به فعل جَعَلَ موجود در آخرين آيه سوره فيل متعلق است(فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ. ِلإيلافِ قُرَيْشٍ)؛ بنابر اين نظريه، معناى آيه چنين مىشود: خداى تعالى اصحاب فيل را مانند برگ خورده شده و جويده شده گرداند تا اُنس و اُلفت ميان قريش ايجاد كند. به عبارت ديگر مراد اين است كه هلاك كردن اصحاب فيل سبب اُنس و اُلفت ميان قريش شد.
نظريه ديگر بر آن است كه عامل لإيلاف فعلى مقدّر و فرضى مانند «اعجِبوا يا اَلَّفَ» است؛ بنابر اين فرض، تقدير آيه چنين است: «اعجِبوا لإيلاف قريش» يعنى از اُنس و اُلفت ميان قريش تعجب كنيد و شگفت زده باشيد و يا تقدير جمله چنين است: «الَّف الله قريشا ايلافاً» يعنى خداى تعالى ميان قريش الفتى ايجاد كرد.
نظريه سوم كه از خليل نقل شدهاست، عامل لإيلاف را فعل فليعبدوا مىداند كه در ادامه همين سوره آمده است: ِلإيلافِ قُرَيْشٍ إيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ؛ بنابر اين، معناى آيه شريفه چنين است: قريش بايد پروردگار اين خانه را عبادت كنند؛ زيرا كه او ميان آنها اُنس و اُلفت ايجاد كرد. در حقيقت لام لإيلاف علت امر به عبادت را بيان مىكند(ابن الانبارى، ج2، ص537 و ر.ك: قرطبى، ج20، ص138).
نتيجه آن كه بر طبق نظر اولى كه ابنالانبارى گزارش كرده است، ميان دو سوره فيل و لإيلاف پيوند ادبى محكمى وجود دارد و مىتواند دليل موجهى باشد براى همه كسانى كه به اتحاد ميان آن دو سوره معتقدند.
اما كسانى هم اين نظريه اول را به نقد كشيدهاند و آن را بعيد شمردهاند كه مكى بنابىطالب از آن جمله است. او در اين باره گفته است:
از نظر اخفش لام در لإيلاف به آيه آخر سوره فيل متعلق است؛ اما اين نظر بعيد است؛ زيرا همه دانشمندان علوم قرآن و قرائت بر آناند كه جايز است بر آيه آخر سوره فيل وقف كرد. در حالى كه اگر لام به اين آيه متعلق بود، نبايد وقف بر مأكول صحيح و جايز باشد(مكىبنابىطالب، ج2، ص845).
اما پيوند معنايى ميان دو سوره فيل و قريش قابل انكار نيست. قرطبى به نقل از فرّا درباره رابطه ناگسستنى معنايى ميان اين دو سوره چنين گفته است:
سوره قريش به سوره فيل متصل است؛ زيرا خداى تعالى در سوره فيل، به آنها نعمت بزرگ خود را بر قريش يادآورى كرده است و آن، به هلاكت رساندن سپاه حبشه و اصحاب فيل بوده است. سپس در سوره ايلاف فرمود: آن نعمت بزرگ ما به قريش مقدمهاى براى اعطاى نِعَم بزرگ ديگرى بود كه در پى نعمت اول به قريش عطا كرديم؛ تا بدين طريق نعمت خود را نسبت به آنها كامل كرده باشيم و آنان بتوانند بدون هيچ ترسى به تجارت بپردازند(قرطبى، ج20، ص137).
مفسران شيعه در اين باب گرايشهاى مختلفى دارند: برخى مانند شبّر در الجوهرالثمين و يا سبزوارى در تفسير الجديد و يا بحرانى در تفسير البرهان در اين باره سخنى در نفى يا اثبات نراندهاند و برخى مانند علامه طباطبايى به شدّت اتحاد هريك از آن دو سوره را انكار كردهاند؛ اما گرايش غالب و مشهور مفسران شيعه در جهت بيان و يا اثبات وحدت اين دو سوره بوده است كه برخى از آنان عبارت اند از: ملافتح اللّه كاشانى(ج10، ص355)، ابوالفتوح رازى(ج2، ص321 و 416 - 417)، شيخ طوسى(التبيان، ج10، ص371 و ص412 و 413)، شيخ طبرسى(ج10، ص769)، محمدجواد مغنيه(ج7، ص580 - 581 و ص612)، آيهالله صادقى(ج30، ص355).
در تفسير نمونه ذيل سوره انشراح نيز چنين مىخوانيم:
معروف اين است كه اين سوره بعد از سوره والضحى نازل شده است و محتواى آن نيز همين مطلب را تاييد مىكند؛ چراكه در اين سوره باز قسمتى از مواهب الهى بر پيغمبر اكرم(ص) برشمرده شده است. در واقع سه نوع موهبت بزرگ در سوره والضحى آمده بود و سه موهبت بزرگ در المنشرح است. مواهب گذشته بعضى مادى و بعضى معنوى بودند؛ اما مواهب سهگانه اين سوره همه جنبه معنوى دارند و عمدتا اين سوره بر سه محور دور مىزند: يكى بيان همين نعمتهاى سهگانه و ديگر بشارت به پيامبر(ص) از نظر برطرف شدن مشكلات دعوت او در آينده و ديگر توجه به خداوند يگانه و تحريض و ترغيب به عبادت و نيايش، و به همين دليل در روايات اهلبيت(ع) اين دو به منزله يكسوره شمرده شده است و لذا در قرائت نماز براى اين كه يك سوره كامل خوانده شود، هر دو را با هم مىخوانند(ج27، ص118).
در همين تفسير ذيل سوره ايلاف چنين آمده است:
اين سوره در حقيقت مكمل سوره فيل محسوب مىشود و آيات آن دليل روشنى بر اين مطلب است. همانگونه كه در آغاز سوره والضحى گفتيم، آن سوره و سوره المنشرح در حقيقت يك سوره محسوب مىشود؛ همچنين سوره فيل و سوره قريش؛ چرا كه اگر درست در محتواى آندو دقت كنيم، پيوند مطالب آنها به قدرى است كه مىتواند دليل وحدت آن دو بوده باشد؛ به همين دليل براى خواندن يك سوره كامل در هر ركعت از نماز اگر كسى سورههاى فوق را انتخاب كند بايد هر دو را با هم بخواند(همان، ص346).
از مجموع سخنان مفسران كه سخن از آنها نقل شد، چند نكته به دست مىآيد:
الف. قديمىترين تفسيرى كه مىتواند منبع ديگر تفاسير باشد، تفسير تبيان شيخ طوسى(م460ق) است كه در باره وحدت سورههاى مذكور اظهار نظر كرده است. البته چنان كه از نقل طبرسى در مجمعالبيان بر مىآيد، پيش از شيخ، عياشى(م320ق) در تفسيرش رواياتى را در اين زمينه نقل كرده است كه اكنون اين بخش از تفسير عياشى موجود نيست و تقريبا منابع بعدى سخن تازهاى افزون بر آن ندارند، جز يك نكته كه در ادامه به آن اشاره خواهد شد.
ب. شيخ به علما و محدثان شيعه نسبت مىدهد كه واحد بودن اين سورهها را نقل كردهاند.
ج. شيخ در تفسير خود هيچ روايتى را در اين زمينه نقل نمىكند؛ اما در تهذيب و همچنين استبصار تنها يك روايت را نقل مىكند كه بر پايه آن امام صادق(ع) در يك ركعت از نماز صبح دو سوره والضحى و المنشرح را قرائت كردند. البته اين روايت معارض هم دارد. طبرسى پنج روايتى را از عياشى و ايشان از امام صادق(ع) يا امام باقر(ع) مبنى بر اتحاد دو سوره فيل و لإيلاف نقل كرده است كه در ادامه مىآيد.
د. مفسران پيشين چون شيخ طوسى، شيخ طبرسى، ابوالفتوح رازى و فقهايى مانند محقق حلى در كتاب شرايع برآناند كه با جمع هريك از اين دو سوره، بسم الله از آغاز سوره دوم ساقط مىشود و نبايد قرائت شود(ملكى، ج30، ص673 - 674)؛ اما مفسران و فقهاى متأخر بر آناند كه بسمالله ميان دو سوره بايد قرائت شود و حذف آن جايز نيست. اين نظر، نخستينبار در تفسير ملافتحالله كاشانى يعنى منهجالصادقين و سپس در تفاسير و كتب فقهى ديگر ملاحظه شد؛ بنابر اين يك اختلاف نظر جدّى در شكل جمع ميان هريك از اين دو سوره ميان مفسران و فقيهان متقدم ـ پيش از ملا فتحالله كاشانى ـ و مفسران و فقيهان متأخر و معاصر به چشم مىخورد.
از ديرباز در ميان اهل سنت كسانى به اين اتحاد و يگانگى قائل بودهاند كه در ذيل به نقل آن مىپردازيم.
از عمروبنميمون آوردهاند كه گفته است نماز مغرب را به عمربنخطاب اقتدا كردم و او در ركعت اول سوره والتين و الزيتون و در ركعت دوم دو سوره المتر كيف و لإيلاف قريش را قرائت كرد. نيز روايت شده است كه ابىبنكعب در مصحف خودش اين دو سوره را با بسم اللّه الرحمن الرحيم از يكديگر جدا نكرده بود(طبرسى، ج10، ص827 و قرطبى، ج20، ص130).
همينطور از طاووس و عمربنعبدالعزيز روايت كردهاند كه آنان سوره انشراح و سوره والضحى را يك سوره محسوب مىكردند و در نماز خود هر دو سوره را در يك ركعت مىخواندند و بين آن دو سوره بسم الله الرحمن الرحيم نمىگفتند. به نظر مىرسد، آنچه باعث شده است كه آن دو نفر اين دو سوره را يكى بپندارند، اين بوده است كه آيه المنشرح در آغاز سوره انشراح به منزله عطف بر آيه الم يجدك يتيما فآوى در پايان سوره والضحى است(فخر رازى، ج32، ص3).
نيز از سفيان بن عينيه نقل كردهاند كه گفت: «براى ما امامى بود كه دو سوره والضحى و المنشرح را از هم جدا نمىكرد و هر دو را با هم در نماز قرائت مىكرد»(قرطبى، ج20، ص130).
به اين ترتيب روشن مىشود كه عدهاى از مفسران و فقهاى شيعه و اهل سنت به اتحاد اين چهار سوره به صورت دو به دو معتقد بودهاند و دليل آنها بر اين وحدت علاوه بر برخى روايات، نزديك بودن مضمون هريك از اين دو سورهها به يكديگر بوده است.
طبرسى در مجمعالبيان دو روايت از عياشى مبنى بر وحدت دو سوره والضحى و المنشرح و نيز دو سوره فيل و لايلاف نقل كرده است. در روايت اول، عياشى با سند خود از مفضل بن صالح و او از امام صادق(ع) نقل مىكند كه امام فرمود:
لاتجمع سورتين فى ركعة واحدة الاّ الضحى و المنشرح و المتركيف و لايلاف قريش؛ در هيچ ركعتى از نماز (بعد از حمد) دو سوره خوانده نمىشود، مگر آن كه آن دو سوره، سوره والضحى و المنشرح و يا سوره فيل و لإيلاف قريش باشد(طبرسى، ج10، ص827؛ نيز: فيض، ج5، ص345).
روايت دوم را نيز عياشى با سند خودش از ابىالعبّاس و او از يكى از دو امام صادق(ع) يا امام باقر(ع) نقل كرده است كه حضرت فرمود:« أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ و ِلإيلافِ قُرَيْشٍ يك سورهاند».(همان)؛ اما هر دو روايت عياشى مرسل است.
شيخالطايفه در استبصار از حسين بن سعيد از فضاله از علا از زيد شحام نيز آورده است كه گفت: «صلى بنا ابوعبدالله(ع) الفجر قرأ الضحى و المنشرح فى ركعة»(ج1، ص317، ح1182). اين روايت شيخ هم مسند است و هم اين كه از نظر شيخ سند آن تمام و صحيح است؛ اما با دو روايت ديگر كه از همين راوى يعنى زيد شحّام نقل شده است، تعارض و تنافى دارد؛ از اين رو شيخ ضمن نقل آن دو روايت، در مقام جمع بين اين سه خبر و رفع تعارض ظاهرى آنها از ظاهر دو روايت بعد رفع يد كرده و آن دو را تأويل برده است. شيخ مىفرمايد:
اين كه رواياتى كه بر كراهت داشتن قرائت دو سوره بعد از حمد دلالت دارد، با روايت مذكور منافاتى ندارد؛ براى آن كه اين دو سوره (ضحى و انشراح) نزد آل محمد(ع) يك سورهاند و شايسته است كه در يك ركعت با هم قرائت شوند و در نمازهاى واجب بسماللهالرحمنالرحيم ميان آنها فاصله نشود(همان، ح1183).
سپس دو روايت معارض را اين چنين مىآورد:
الف. احمدبنمحمد عن الحسين عن فضاله عن الحسين عن ابن مسكان عن زيد الشحام قال: صلى بنا ابوعبدالله(ع) فقرأ بنا بالضحى و الم نشرح.
ب. احمدبن محمد عن ابن ابى عمير عن بعض اصحابنا عن زيدالشحام قال صلى بنا ابوعبدالله(ع) فقرأ فى الاولى والضحى و فى الثانيه المنشرح(همان).
آنگاه در مقام جمع بين اين اين دو روايت و روايت اول مىگويد:
اين خبر با خبر اول تنافى ندارد؛ زيرا در اين روايت روشن نشده است كه آيا حضرتصادق(ع) آن دو سوره را در يك ركعت قرائت فرمود و يا در دو ركعت. حال نظر به اين كه همين راوى در روايت ديگرى كه از او نقل شده، به طور مشخص گفته است كه حضرت آن دو سوره را در يك ركعت خوانده است، ما اين روايت را كه به صورت مطلق آمده است، بر روايت اول حمل مىكنيم و مىگوييم: مراد اين روايت نيز آن است كه حضرت اين دو سوره را در يك ركعت خواندند(همان).
شيخ درباره روايت دوم نيز مىنويسد:
هر چند اين روايت دلالت دارد بر اين كه حضرت صادق(ع) آن دو سوره را در دو ركعت خوانده است، ولى روايت ساكت است از اين كه حضرت آن را در نماز واحب قرائت كردند و يا در نماز نافله؛ از اين رو در مقام جمع ميان اين روايت با روايت اول مىگوييم: احتمالاً حضرت اين دو سوره را در نماز نافله، در دو ركعت خوانده است؛ بنابر اين، در نماز نافله جايز است، هريك از اين دو سوره را در يك ركعت خواند و لازم نيست هر دو سوره در يك ركعت خوانده شود.
هم چنان كه مشاهده مىشود، در هر سه روايتى كه محدثان شيعه درباره دو سوره ضحى و انشراح آوردهاند، راوى اول زيد شحّام است و ظاهرا در روايت او يك واقعه به گونههاى مختلفى نقل شده است؛ اما مشاهده مىكنيم كه شيخ از ميان آن سه روايت، روايت اول را اصل قرار داده و دو روايت بعد را به آن بازگردانده و مطابق روايت اول تفسير كردهاست. به درستى روشن است كه آنچه شيخ را واداشتهاست تا از اين سه روايت، روايت اول را ترجيح دهد، در درون اين سه روايت نيست؛ بلكه قرائتى از بيرون بودهاست؛ زيرا از نظر شيخ هرسه صحيح و برابرند و او بر هيچيك از آن سه روايت اشكال سندى يا متنى وارد نكردهاست؛ بنابر اين چنين مىنمايد كه شيخ از قبل به عنوان يك اصل مسلّم پذيرفته بوده است كه چهار سوره مورد بحث به صورت دو به دو با هم متحد هستند؛ به همين دليل بوده است كه ايشان روايت اول را مقدم داشته است.
درباره آن مرجحى نيز كه شيخ بيان داشته است، اطلاع كامل و دقيق نداريم. شايد به استناد همان روايت پيشگفته منقول از عياشى بوده باشد كه طبرسى در مجمع نقل كردهاست كه البته مرسلاست؛ اما اگر ما باشيم و تنها همين سه روايت صحيح، هيچ دليلى نداريم كه روايت اول را ترجيح بدهيم.
به علاوه، بر نحوه جمع شيخ نيز ايراد وارد است. شيخ در مقام جمع دلالى ميان روايت اول و سوم، روايت سوم را حمل بر نماز نافله كرده است؛ در حالى كه در روايت سوم تعبير «صلى بنا» آمده است و اين دلالت دارد، بر اين كه نماز به جماعت بوده و روشن است كه بر طبق مذهب اماميه نماز نافله را نمىتوان به جماعت برگزار كرد؛ پس نمىتوان گفت كه امام صادق(ع) در دو ركعت نماز نافله، دو سوره والضحى و المنشرح را قرائت كرده است(همان).
شيخ اين سه روايت را در تهذيب نيز آورده و ميان آنها جمع كرده است. به نظر مىرسد كه ترتيب ذكر روايات در تهذيب منطقىتر باشد و بر قرائت هر دو سوره در يك ركعت مستدلتر دلالت دارد. ايشان مىنويسد:
اين كه ابن مسكان از زيد شحام آوردهاست كه امام صادق(ع) بر ما نماز گزارد و در حضور ما سوره ضحى و انشراح را خواند(صلى بنا ابوعبدالله فقرأ بنا بالضحى و الم نشرح)، در اين خبر نيامدهاست كه آن حضرت آن دو سوره را در يك ركعت يا دو ركعت خواند و در نظر ما روا نيست كه اين دو سوره را جز در يك ركعت قرائت كرد و وقتى چنين امرى روا نباشد، ما آن را بر اين حمل مىكنيم كه آن حضرت آن دو سوره را در يك ركعت قرائت كردهاست. اين حديث را ابن ابى عمير از برخى از اصحاب از زيد شحّام اينگونه آورهاست كه امام صادق(ع) نماز گزارد و در ركعت اول سوره ضحى و در ركعت دوم سوره انشراح را قرائت كرد(صلى ابو عبداللّه(ع) فقرأ فى الاولى والضحى و فىالثانيه المنشرح لك صدرك).
از اين رو، اين روايت متضمن اين معناست كه آن حضرت آن دو سوره را در دو ركعت قرائت كردهاست، جز اين كه در اين خبر اين معنا نيست كه آن حضرت آن دو سوره را در نافله يا فريضه قرائت كردهاست و هرگاه اين احتمال باشد، ما آن را بر نافله حمل مىكنيم.
همان طور كه ملاحظه مىشود، در اين نقلى كه در تهذيب آمده است، به جاى تعبير «صلى بنا»، «صلى» آمده است. شيخ ادامه مىدهد، دليلى كه باعث شد، ما روايت اول را چنين تاويل كنيم (يعنى حضرت آن دو سوره را در يك ركعت خوانده است)، روايت حسينبنسعيد است كه از فضاله و او از علا و او از زيدشحام نقل كرده است. در اين روايت زيدشحام گفته است: امام صادق(ع) بر ما نماز صبح را گزارد و ضحى و انشراح را در يك ركعت قرائت كرد(صلى بنا ابو عبداللّه(ع) الفجر فقرأ والضحى و المنشرح فىركعةٍ)(تهذيب، ج2، ص72، ح264). البته اشكال گذشته در اين جا نيز بر كلام شيخ وارد است كه در ادامه توضيح بيشترى خواهد آمد.
اشكال سومى كه بر جمع شيخ وارد است، تعارض آن با روايتى است كه قطب راوندى در كتاب الخرائج و الجرائح از داود رقى و او از امام صادق(ع) نقل كرده است. به عبارت ديگر اين روايت مرجّح و مؤيّد روايت دوم تهذيب و استبصار است، مبنى بر اين كه اين دو سوره حكم سوره واحد ندارند. در اين روايت از قول داود رقى آمده است كه چون فجر طلوع كرد، امام ايستاد و دو اذان و اقامه گفت و مرا در سمت راست خود ايستاند و در ركعت اول سوره حمد و والضحى و در ركعت دوم، سوره حمد و قل هوالله احد را خواند؛ پس از آن قنوت خواند و سلام داد و نشست(حر عاملى، ج6، ص56، ح10).
اين روايت صريحا بر جدا بودن سوره والضحى از سوره المنشرح دلالت دارد؛ زيرا امام صادق(ع) در نماز فريضه صبح پس از سوره والضحى نه تنها سوره المنشرح را قرائت نكرده است؛ بلكه حتى در ركعت دوم نيز اين سوره را نخوانده است.
اشكال چهارم جمع شيخ آن است كه سه روايت پيشين حكايت فعل امام است و نه قول امام(ع) و در هيچيك از آن سه روايت كه حكايت فعل امام است، تصريح به وجوب قرائت آن دو سوره در ركعت واحد از نماز فريضه و يا حتى غير فريضه نشده است و فعل امام(ع) نيز بيش از جواز و اباحه جمع دو سوره والضحى و المنشرح در يك ركعت دلالتى ندارد. به فرض آن كه - چنان كه شيخ گفته است ـ روايت اول را قبول كنيم و آن را محور حكم قرار دهيم، اين روايت بيش از اين چيزى به ما نمىگويد كه جمع ميان دو سوره والضحى و المنشرح در يك ركعت مانعى ندارد؛ اما از كجاى اين عمل امام صادق(ع) وجوب جمع ميان دو سوره فهميده مىشود؟
اشاره به اين نكته نيز خالى از فايده نيست كه ظاهرا بنا به نظر فقهاى شيعه قرائت دو سوره بعد از قرائت سوره حمد در نماز واجب كراهت دارد و اين نظر مبتنى بر رواياتى است كه از ائمه(ع) نقل شده است(همان).
به علاوه فعل امام(ع) - آن چنان كه در سه روايت پيشين حكايت شده است - بر جواز قرائت اين دو سوره پس از قرائت سوره حمد و عدم كراهت آن دلالت دارد.
از ديگر ادلهاى كه بر وحدت دو سوره فيل و لإيلاف اقامه شده است، سخن شيخ صدوق در كتاب شريف من لايحضره الفقيه است. شيخ حر عاملى در وسايل الشيعه پس از نقل روايتى از من لايحضره الفقيه صدوق درباره قرائت سوره كامل در نماز فريضه مىنويسد: « هركه سوره فيل را قرائت كند، بايد با آن سوره لإيلاف قريش را هم قرائت نمايد؛ چون هر دو با هم يك سورهاند»(همان، ج6، ص56 و ر.ك: صدوق، ج1، ص306).
در اين جا صدوق به وحدت دو سوره فيل و قريش تصريح كرده است؛ اما مستندى براى آن ارائه نكرده است و به درستى مشخص نيست، شيخ صدوق بر اساس چه مدرك و مستندى به اين نظر قايل شده است.(ر.ك: صدوق، پيشين)
على رغم آن كه نظريه اتحاد سورههاى چهارگانه پيشين به صورت دو به دو طرفداران نسبتا قابل توجهى دارد، اما همچنان نظر مشهور ميان مفسران بر استقلال و تام بودن هريك از آن چهار سوره است. ادله مستقل بودن هريك از آن چهار سوره را مىتوان به دو بخش تقسيم كرد. يك بخش مشتمل است بر نقد و ردّ و ناتمام بودن دلايل قائلان به اتحاد آن سورهها و بخش دوم دلايلى است كه مستقل بودن هريك از آن سورهها را اثبات مىكند.
ادلهاى كه به آنها استناد شده است، وحدت سورههاى مورد بحث را ثابت نمىكنند و نهايت دلالتى كه دارند، اين است كه مىتوان دو سوره ضحى و انشراح يا فيل و قريش را با هم در يك ركعت از نماز قرائت كرد.
افزون بر نظر مشهور ميان مفسران و قاريان، قوىترين دليل بر استقلال اين چهار سوره، تفكيك آنها با بسمله در همه مصاحف و نزد همه قاريان است؛ جز مصحف ابى بن كعب كه آن نيز مورد ترديد است.
ابن الانبارى، ابوالبركات؛ البيان فى اعراب غريب القرآن، تحقيق طه عبدالحميد، الهجرة، قم، 1403ق
ابو الفتوح رازى، حسين بن على؛ روض الجنان و روح الجنان، تصحيح محمدجعفر ياحقى و ديگران، بنياد پژوهشهاى اسلامى، مشهد، 1367ش
بحرانى، هاشم؛ البرهان فى تفسير القرآن، مؤسسة البعثة، قم، 1416ق
بنى هاشمى خمينى(گردآورنده)؛ توضيحالمسائل مراجع، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1377ش
حرّ عاملى، محمدبن حسن؛ وسائل الشيعة، مؤسسه آل البيت(ع) لإحياء التراث، قم، 1409ق
خوئى، ابوالقاسم؛ منهاج الصالحين، بىنا، قم، 1410ق
سبزوارى، محمد؛ الجديد فى تفسير القرآن المجيد، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، 1402ق
شبر، سيدعبدالله؛ الجوهرالثمين، مكتبة الالفين، كويت، 1407ق
صدوق، محمدبن على؛ من لايحضره الفقيه، چ2، انتشارات جامعه مدرسين، قم، بىتا
طبرسى، امين الاسلام؛ مجمع البيان، دارالمعرفة، بيروت، 1406ق
طوسى، محمد بنحسن؛ الاستبصار، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1390ق
طوسى، محمد بنحسن؛ التبيان فى تفسيرالقرآن، دار احياء التراث العربى، بيروت، بىتا
طوسى، محمد بن حسن؛ تهذيب الاحكام، تصحيح على اكبر غفارى، مكتبة الصدوق، تهران، 1417ق
فخررازى؛ التفسير الكبير، دار إحياء التراث العربى، بيروت، 1415ق
فيض كاشانى، ملامحسن؛ الصافى فى تفسير القرآن، بىچا، دار المرتضى، مشهد، بىتا
قرطبى؛ الجامع لأحكام القرآن، دار مكتبة العلمية، بيروت، 1417ق
كاشانى، ملافتح اللّه؛ تفسير منهج الصادقين، انتشارات علميه اسلاميه، تهران، بىتا
كلينى، محمدبن يعقوب؛ الكافى، دارالأضواء، بيروت، 1405ق
مغنيه، محمدجواد؛ التفسير الكاشف، چ2، دار العلم للملايين، بيروت، 1981م
مكىبنابىطالب، مشكل اعراب القرآن، تحقيق حاتم ضامن، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1407ق
ملكىميانجى، محمدباقر؛ مناهجالبيان فى تفسيرالقرآن، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، 1374ش
يزدى، سيد محمدكاظم؛ عروةالوثقى، المكتبه العلميه الاسلاميه